انسان کامل

تولید علم و جنبش نرم افزاری بر اساس شریعت الهی لازمه ی ایجاد تمدن الهی

انسان کامل

تولید علم و جنبش نرم افزاری بر اساس شریعت الهی لازمه ی ایجاد تمدن الهی

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

هوالحکیم العلیم
در تبیین و توضیح «جایگاه فلسفه‌ی اسلامی در نهضت علمی» ابتدا باید به برسی نسبت و جایگاه فلسفه وعلم پرداخت و این موضوع را مشخص کرد که فلسفه و علم چه نسبتی با یکدیگر دارند و چه تاثیری بریکدیگر می‌گذارند. از این رو در حدتوان به این نسبت پرداخته می‌شود.
فلسفه ابزاری است که انسان به کمک آن نحوه‌ی تعلق خود را به جهان هستی و به خودش می‌یابد و درمی‌یابد که با جهان هستی و با خودش و البته با خداوندچه نسبتی دارد و همین نسبت است که مقوم و‌مشکل همه‌ی مناسبات حیات بشری خواهدبود     

 فلسفه مبین تعلق ما به عالم و آدم است و در آن معین می‌شود که با چه نظری به موجود نگاه می‌کنیم.                              

  نوع نگاه و تعریف انسان از خودش،عالم و خداوندسازنده‌ی تمامی مناسبات بشری از جمله«علم» است بشر بسته به ساحت و عالمی که دارد علم موردنیاز خود را تعریف کرده و می‌سازد و ابزار این تعریف فلسفه است و اینکه فلسفه چه تعریفی را ازاین سه حوزه ارائه ‌دهد نشان‌دهنده‌ی اهلیت و قید آن فلسفه است و همین اختلاف تعاریف فلسفه‌های گوناگون ازخدا،انسان وعالم است که موجب تفاوت بین آنها می‌شود وهمین امر است که باعث می‌شود بین فلسفه‌ی اسلامی و فلسفه‌ی اسکولاستیک و فلسفه‌ی غربی تفاوت قائل شویم .زیرا هرکدام افق‌وغایت و ماهیت متفاوتی دارند.
فلسفه ،عامل ایجاد انگیزه و حرکت و نغییر در تمامی مناسبات بشری است، زمانیکه فلسفه‌ای جدید باآرمانی جدید ظهور می‌کند اگر لوازم بسط آن وجود داشته باشد تمام اجزاء حیات انسان من جمله علم را برصورت خودش تولیدمی‌کند و مصداق و مثال این ادعاظهورفلسفه‌ی غرب پس از فلسفه‌ی اسکولاستیک(مدرسی)قرون وسطی است که متناسب با خودش تمامی مناسبات من جمله علم جدید را بنانهاد.رضاداوری اردکانی در این باره می‌نویسد:
تاثیر فلسفه در علم جدید مثل تاثیر هوا در زندگی نباتات و حیوانات است 
اگردر اروپا فلسفه نبود،علم جدیدهم بوجود نمی‌آمد و در هیچ جای عالم این علم از فلسفه جدانبوده است....راهی که تا کنون علم جدید رفته است قبلادر تفکرفیلسوفان طرح شده است....گالیله ودکارت عالم را امر ریاضی تلقی کردندوبا این تلقی بنای علم جدید گذاشته شد.این علم فرزند دردانه‌ی فلسفه است
ممکن است عده‌ای بگویند هر علمی می‌تواند مانند فلسفه برای نهضت علمی تلاش کند و همان نتایج را بدست آورد و این  امرتنها مختص فلسفه نیست. البته درست است که هر علمی می‌تواند وحتی باید درمسیر تحقق نهضت علمی گام بردارد ولی جایگاه فلسفه در نهضت علمی، جایگاهی متفاوت و متمایزباهر علم دیگری است و این تفاوت تفاوتی بنیادین و قابل توجه است. بعنوان مثال، اگر علوم شیمی و فیزیک و زیست‌شناسی و زمین شناسی و ... همت بگمارند تا به نهضت علمی مدد برسانند و دست بکارشوند و بخواهند کاری انجام دهند، ثمره‌ی این تلاش هرچه باشد تفاوت ماهوی با تلاش فلسفه برای نهضت علمی دارد و این تفاوت در تفاوت مقام فلسفه با علوم دیگر است. فلسفه به مثابه‌ی روح علوم است و علوم، انگیزه‌ی مفیدبودن و مولد بودن و حتی بودن خود را از فلسفه الهام می‌گیرند
مسلما گالیله و کپلر و نیوتون و لاوازیه و بیشا و کلودبرنار و آدام اسمیت مقام بزرگی در تاریخ غرب دارند، اما غرب، غرب افلاطون و ارسطو و فرانسیس بیکن و گالیله‌ی فیلسوف و دکارت و کانت و هگل است
سیدجمال الدین اسدآبادی درموردعدم پیشرفت برخی ممالک عثمانی و اهمیت روح فلسفی و نسبتش با کسب علوم دیگر می‌نویسد:
اگر فلسفه در امتی از امم نبوده باشد و همه آحاد آن امت عالم بوده باشد به آن علومی که موضوعات آنها خاص است ممکن نیست که آن علوم در آن امت مدت یک قرن یعنی صدسال بماند و ممکن نیست که آن امت بدون روح فلسفه استنتاج نتایج از آن علوم کند. دولت عثمانی و خدیویت مصراز مدت شصت سال است که مدارس از برای تعلیم علوم جدیدگشوده‌اند و تا هنوز فایده از آن علوم حاصل نکرده‌اند و سببش این است که تعلیم علوم فلسفه درآن مدارس نمی‌شود و به سبب نبودن روح فلسفه از این علومی که چون اعضاء می‌باشند ثمره‌ی ایشان راحاصل نیامده است و بلاشک اگر روح فلسفه درآن مدارس می‌بود در این مدت شست سال از بلاد فرنگ مستغنی شده خود آنها در اصلاح ممالک خویش بر قدم علم سعی می‌نمودند...اگرروح فلسفی در یک امتی یافت بشود...آن روح فلسفی آنهارا براستحصال جمیع علوم دعوت می‌کند...فلسفه است که انسان را بر انسان می‌فهماند و شرف انسان را بیان می‌کند و طرق لائقه را به او نشان می‌دهد....هر امتی که روی به تنزل نهاده است اول نقصی که در آنها حاصل شده است در روح فلسفی حاصل شده است پس از آن نقص در سایرعلوم و آداب و معاشرت آنها سرایت کرده است
زمانه‌ی فعلی زمانه‌ای است که بشر در عمیق ترین مکان از باطن نظام تکنیک زندگی می‌کندو به نسبت همین عمق از بعد روحانی و قدسی خودش دور شده و باز به همین نسبت احساس کثرت و نیاز به بازگشت به موطن اصلی خودش می‌کند.
فیلسوف بزرگ و بنیانگذار عالم غرب رنه دکارت با بنیانگذار عالی ترین مکتب فلسفه‌ی اسلامی صدرالمتالهین شیرازی از لحاظ زمانی50سال اختلاف دارند ولی اندیشه وتفکریکی طرح عالم کنونی را درمی‌اندازد و اندیشه‌ی دیگری صرفا مکتوب می‌شود و کتابخانه‌ها راپر می‌کند و یا نهایتا تعدادی طلبه سالهایی از عمر خود را میگذرانند و به بحث‌های انتزاعی پیرامون مباحث اسفار اربعه می‌پردازند.و ارزش حقیقی آنرا آشکار نمی‌کنند.و همچنین وقت آن است که در عالم کنونی که علم، مقام و جایگاه خودش را ازدست داده و دیگر مقام خودش را ندارد، فلسفه همانطورکه در4قرن پیش مقامی تازه به علم بخشید اکنون نیز به علم مقام و جایگاه دیگری بخشد و علم را به جایگاه حقیقی خودش و به مهد و موطن اصلی‌اش بازگرداند تا علم دوباره ساحت قدسی خود را بیابد و درواقع علم واقعا لایق مسمی شدن به علم باشد. چراکه(وعلمه الآدم اسماء کلها)
والسلام.
منابع:
داوری اردکانی، رضا(1389).فلسفه دردام ایدئولوژی،تهران:سازمان تبلیغات اسلامی
داوری اردکانی، رضا(1389).فرهنگ،خرد،آزادی،تهران:نشرساقی
مددپور،محمد(1389).سیرتفکرمعاصر،تهران:انتشارا سوره مهر
                                                        
سیدمحمدرضاصفوی

  • سید حسن صفوی