انسان کامل

تولید علم و جنبش نرم افزاری بر اساس شریعت الهی لازمه ی ایجاد تمدن الهی

انسان کامل

تولید علم و جنبش نرم افزاری بر اساس شریعت الهی لازمه ی ایجاد تمدن الهی

۳ مطلب با موضوع «غرب شناسی» ثبت شده است

عموما واژه ی انقلاب در ذهن اکثر انسان ها تصویرگر قیام و خشونت و اعتراض و حتی جنگ و خونریزی است و وقتی ما می‌شنویم یا در تاریخ می‌خوانیم که عده‌ای در فلان مکان و فلان زمان و به فلان علت‌ها انقلابی را شکل دادند احتمالا در اولین مرحله تصویری از جنگ و کشتار و سردادن فریاد عدالت خواهی قشری مظلوم و ... به ذهن میرسدالبته این امکان وجود دارد که مفاهیم مذکور در عالم خارج در کنار وقوع انقلابی مصداق پیداکنند و انقلابی رخ دهد که اتفاقات یادشده نیز در آن واقع شود ولی نکته ی قابل توجه این است که هرگاه اتفاقات فوق واقع شوند لزوما انقلابی رخ نداده و واژه‌ی انقلاب به مفهومی اطلاق می‌شود که ویژگی های ذاتی دیگری دارد.

روشن است که بحث اصلی در این نوشته تبیین مفهوم انقلاب و برسی اینکه چه تعریفی مبلغ صحیح مفهوم انقلاب است می‌‎باشد. حال تعریفی از انقلاب را ارائه میدهیم: انقلاب، تغییر نگرش انسان نسبت به خداوند، عالم و خودش راگویند. یعنی هرگاه نگرش و جهان بینی و زاویه‌ی دید یک انسان نسبت به عمیق‌ترین و مبنایی‌ترین مؤلفه‌های مرتبط با او تغییرکند، در آن انسان انقلاب ایجاد شده و به تعبیر دیگر هرگاه انسان ساحتش تغییرکند در او انقلاب ایجادشده. پس براساس این تعریف اگرمثلا نتیجه‌ی جنبشی افزودن و یا کاستن بندهایی به قانون یا عزل بعضی مدیران و رهبران بلندپایه و یا ایجاد تغییراتی در ساختارحاکمیت وحتی تغییرنظام سیاسی یک جامعه باشد لزوما انقلابی رخ نداده زیرا وقوع هریک از این اتفاقات معلول تغییر تفکرو تغییر ساحت انسانی نیست.

پیرامون این بحث شاید این اشکال به ذهن برسد که بحث مذکور اهمیت چندانی ندارد و تنها دعوای بر سر یک لفظ است و نه گفتگویی راهبردی و منتج و چه فرقی دارد که بگوییم انقلاب یعنی این یا انقلاب یعنی آن و چه تفاوتی در اصل و ماهیت این جنبش ها ایجادمی‌کند که ما آنها را انقلاب بنامیم یا ننامیم؟

در پاسخ باید گفت که اتفاقا مقصود و منظور از طرح این مسأله همین است که مفهوم انقلاب بدرستی تبیین و فهمیده شود. بعنوان مثال فرض کنیم که در جامعه‌ای ناعدالتی رایج است و آحاد این جامعه به مقتضای فطرت انسانی‌اشان خواهان عدالت باشند و برای رسیدن به این هدف که همان تحقق عدالت است تصمیم به محقق کردن یک انقلاب که اساسی ترین کار ممکن است بگیرند وممکن است به این دلیل که مفهوم و ماهیت انقلاب آنطور که باید شناسانده نشده، انقلاب صورت نگیرد و حتی ممکن است افراد این جامعه در بعضی جوانب، تغییرات اساسی ایجاد کنند ولی این عمل آنها انقلاب نباشد، چه بسا که از دید خودشان انقلاب کرده‌اند و چه کاری بالاترازانقلاب برای رسیدن به عدالت وجود دارد؟ آنها ممکن است سالها تلاش کرده و برای رسیدن به هدفشان رنج بسیار بکشند ولی پس از سال‌ها می‌بینند که تلاش آنها نتیجه‌ای نداشته و نظام ناعادل سابق کماکان در حال زیستن است و نابود نشده و آنها پس از این همه تلاش تنها صورت دیگری به این اصل ثابت داده‌اند، زیرا اصلا دست به تغییر اصل نزدند والبته چنین اتفاقی ممکن است نتایج بسیار ویرانگری داشته باشد که قابل ترمیم نباشند و از جمله‌ی آن نتایج ویرانگر می‌توان به نا امید شدن از ظهور و بسط حق و عدالت اشاره کرد ویا حتی ظهور این باورپوچ گرا که اصلا حق و عدالتی وجودندارد ویااینکه حق و عدالت امکان ظهور در عالم را ندارند و جامعه‌ی عدالت محور تصوری است که تنها جایگاه آن ذهن است وبس.

در طول تاریخ گذشته از زمان ظهور و بسط و استیلای غرب بر دنیا از این دست جنبش‌ها و اعتراض‌ها در سراسر دنیا بسیار دیده شده ولی هیچ یک معیارهای جهان بینی غربی را تغییرنداده و منجر به انقلاب نشدند. اما در طول تاریخ پس از قرون وسطی تا کنون انقلاب اسلامی ایران از این دسته نبوده و حقیقتا لیاقت متصف شدن به صفت انقلاب را دارد، در این انقلاب  معیارهای جهان بینی غربی مطرود شده و جهان بینی الهی و اسلامی قوت گرفت واساس ساخته شدن جامعه‌ای با معیارهای الهی و اسلامی بنانهاده شد.

جادارد دراینجاخطاب به آن دسته از کسانی که شعار ژاپن اسلامی را سر می‌دهند گفته شود که جامعه‌ی مدنظرآنها در بند و استیلای غرب است وچنین جامعه‌ای تنها شکل و صورت دیگری از حاکمیت غرب بر جهان می‌باشد.و با مدینه‌ی فاضله‌ی اسلامی تغایر ذاتی دارد.

به امید حاکمیت مطلق حق بر تمام جهان.

  • سید حسن صفوی

به نام خالق انسان

از بدو تولد یک کودک به انحاء مختلف به او گفته میشود که بهترین جهان ممکن همین است و غرب حد اعلای آزادی است، هزاران شبکه‌ی تلویزیونی و ماهواره‌ای و رادیویی با زبانها و گویش های مختلف و البته نشئت گرفته از یک سرچشمه‌ی واحد این سخنان را در قالب های متفاوت و به جذاب ترین اشکال برای اقشار مختلف سنی و جنسی با علایق متفاوت فریاد میزنند تا امکان ساختن دنیایی دیگر را حتی در ذهن انسانها ندهد تا انسان کماکان به دنبال گمشده‌‌‌‌‌اش بگردد....

و نظام های آموزشی هم کاری غیر از این نمیکنند و از ابتدای دبستان تا انتهای دانشگاه با هدف تربیت شهروند مطیع قانون تلاش بی‌وقفه میکنند تا انسانی غیر الهی و به دور از اصالت حقیقی خود تحویل دهکده‌ی جهانی بدهند

آیا انسان در این نظام زندگی حقیقتا در بند و مهجور نیست؟

انسان به خاطر سیطره‌ی غرب می‌اندیشد که آزاد است ولی غافل از اینکه از همه‌ی ادوار حیاتش بیشتر در بند ماده و غیر خدا اسیر است

اگر انسان غربی را آزاد بدانیم مثل این است که مجسمه‌ای را آزاد دانسته باشیم

والسلام

  • سید حسن صفوی

 

 به‌نام‌دادگرمنان

شاید شما پرنده‌ای را که در زیستگاه طبیعی‌اش زندگی میکند و در قفس نیست آزاد بدانید،شاید گروهی از ماهی‌ها که در تنگ شیشه‌ای خانه‌ای اسیر نیستندو در اقیانوس زندگی میکنند از نظر شما آزاد باشند و یا شاید مثل خیلی‌ها، مردمان ساکن در کشورهای اروپایی و امریکایی راآزادبدانید  ولی هریک از اینها را چرا آزاد میدانیم؟؟؟

پرنده چون در زیستگاهش زندگی میکند و در بهترین مکان و به بهترین شکل ممکن در حال زیستن است،ماهی چون بازندگی در اقیانوس است که به هدف زندگی‌اش یعنی بقا و تولید مثل و ....میرسد و این مکان محل ظهور بهترین نوع زندگی ماهی است. چه بسا اگر که پرنده‌ای در اقیانوس زندگی کند و آنرا آزاد ندانیم حتی اگر در قفس نباشد و یا ماهی اگر بر فراز درختی لانه کند و آنرا آزاد ندانیم حتی اگر در تنگ خانه‌ای اسیر نباشد پس با توجه به اهداف و ظرفیت های هر موجودی است که آزادی و حریت برایش معنا می‌شود . یعنی اگر موجودی در نظامی زندگی کند که هدایتگر او به سمت   اهدافش باشد میتوان آن موجود را موجودی دانست که آزاد زندگی میکند،

پس آزادی به معنای رهایی از هر گونه تعلقی است که مانع رسیدن به اهداف شود

حال اگر مدعای ما این باشد که نظام زندگی غربی نظامی باز و آزاد است این به آن معنی است که غرب هدایتگر انسان به سمت اهداف انسانی است و او را به سمت چیزی که برایش خلق شده راه میبرد، اما براستی این چنین است؟
انسان از دیدگاه غرب موجودی است صرفا مادی و سکولار ، بدون بعد معنوی و تفکری اومانیستی دارد، انسان مدرن موجودی است که به جای حق‌تعالی نشسته و بدنبال حاکمیت بلامنازع در جهان است . اما براستی انسان چنین موجودی است؟
 انسانی که جایگاه خلیفة‌اللهی دارد و ظرفیت آن را دارد که خلیفه‌ی خدا در ارض باشد و قلب او محل تجلی کل اسماء الهی گردد باید این چنین شناخته و شناسانده شود؟
غرب حتی برای تعریف انسان از دون ترین و فرومایه ترین تعابیر استفاده میکند چه برسد به اینکه انسان را به سمت اهداف انسانی‌اش راهبری کند
ما اگر ماهی در تنگ و پرنده‌ی در قفس را آزاد نمیدانیم پس چرا موجودیت غرب را موجودیتی باز و آزاد میدانیم؟

دلیل این امر چیزی جز مرعوب و مقهور شدن در برابر قدرت ظاهری و پوشالی غرب نیست. دلیلش این است که غرب به عالم سیطره پیداکرده و دائم در حال تثبیت و حفظ این سلطه است...
                                                                     

  • سید حسن صفوی