عموما واژه ی انقلاب در ذهن اکثر انسان ها تصویرگر قیام و خشونت و اعتراض و حتی جنگ و خونریزی است و وقتی ما میشنویم یا در تاریخ میخوانیم که عدهای در فلان مکان و فلان زمان و به فلان علتها انقلابی را شکل دادند احتمالا در اولین مرحله تصویری از جنگ و کشتار و سردادن فریاد عدالت خواهی قشری مظلوم و ... به ذهن میرسدالبته این امکان وجود دارد که مفاهیم مذکور در عالم خارج در کنار وقوع انقلابی مصداق پیداکنند و انقلابی رخ دهد که اتفاقات یادشده نیز در آن واقع شود ولی نکته ی قابل توجه این است که هرگاه اتفاقات فوق واقع شوند لزوما انقلابی رخ نداده و واژهی انقلاب به مفهومی اطلاق میشود که ویژگی های ذاتی دیگری دارد.
روشن است که بحث اصلی در این نوشته تبیین مفهوم انقلاب و برسی اینکه چه تعریفی مبلغ صحیح مفهوم انقلاب است میباشد. حال تعریفی از انقلاب را ارائه میدهیم: انقلاب، تغییر نگرش انسان نسبت به خداوند، عالم و خودش راگویند. یعنی هرگاه نگرش و جهان بینی و زاویهی دید یک انسان نسبت به عمیقترین و مبناییترین مؤلفههای مرتبط با او تغییرکند، در آن انسان انقلاب ایجاد شده و به تعبیر دیگر هرگاه انسان ساحتش تغییرکند در او انقلاب ایجادشده. پس براساس این تعریف اگرمثلا نتیجهی جنبشی افزودن و یا کاستن بندهایی به قانون یا عزل بعضی مدیران و رهبران بلندپایه و یا ایجاد تغییراتی در ساختارحاکمیت وحتی تغییرنظام سیاسی یک جامعه باشد لزوما انقلابی رخ نداده زیرا وقوع هریک از این اتفاقات معلول تغییر تفکرو تغییر ساحت انسانی نیست.
پیرامون این بحث شاید این اشکال به ذهن برسد که بحث مذکور اهمیت چندانی ندارد و تنها دعوای بر سر یک لفظ است و نه گفتگویی راهبردی و منتج و چه فرقی دارد که بگوییم انقلاب یعنی این یا انقلاب یعنی آن و چه تفاوتی در اصل و ماهیت این جنبش ها ایجادمیکند که ما آنها را انقلاب بنامیم یا ننامیم؟
در پاسخ باید گفت که اتفاقا مقصود و منظور از طرح این مسأله همین است که مفهوم انقلاب بدرستی تبیین و فهمیده شود. بعنوان مثال فرض کنیم که در جامعهای ناعدالتی رایج است و آحاد این جامعه به مقتضای فطرت انسانیاشان خواهان عدالت باشند و برای رسیدن به این هدف که همان تحقق عدالت است تصمیم به محقق کردن یک انقلاب که اساسی ترین کار ممکن است بگیرند وممکن است به این دلیل که مفهوم و ماهیت انقلاب آنطور که باید شناسانده نشده، انقلاب صورت نگیرد و حتی ممکن است افراد این جامعه در بعضی جوانب، تغییرات اساسی ایجاد کنند ولی این عمل آنها انقلاب نباشد، چه بسا که از دید خودشان انقلاب کردهاند و چه کاری بالاترازانقلاب برای رسیدن به عدالت وجود دارد؟ آنها ممکن است سالها تلاش کرده و برای رسیدن به هدفشان رنج بسیار بکشند ولی پس از سالها میبینند که تلاش آنها نتیجهای نداشته و نظام ناعادل سابق کماکان در حال زیستن است و نابود نشده و آنها پس از این همه تلاش تنها صورت دیگری به این اصل ثابت دادهاند، زیرا اصلا دست به تغییر اصل نزدند والبته چنین اتفاقی ممکن است نتایج بسیار ویرانگری داشته باشد که قابل ترمیم نباشند و از جملهی آن نتایج ویرانگر میتوان به نا امید شدن از ظهور و بسط حق و عدالت اشاره کرد ویا حتی ظهور این باورپوچ گرا که اصلا حق و عدالتی وجودندارد ویااینکه حق و عدالت امکان ظهور در عالم را ندارند و جامعهی عدالت محور تصوری است که تنها جایگاه آن ذهن است وبس.
در طول تاریخ گذشته از زمان ظهور و بسط و استیلای غرب بر دنیا از این دست جنبشها و اعتراضها در سراسر دنیا بسیار دیده شده ولی هیچ یک معیارهای جهان بینی غربی را تغییرنداده و منجر به انقلاب نشدند. اما در طول تاریخ پس از قرون وسطی تا کنون انقلاب اسلامی ایران از این دسته نبوده و حقیقتا لیاقت متصف شدن به صفت انقلاب را دارد، در این انقلاب معیارهای جهان بینی غربی مطرود شده و جهان بینی الهی و اسلامی قوت گرفت واساس ساخته شدن جامعهای با معیارهای الهی و اسلامی بنانهاده شد.
جادارد دراینجاخطاب به آن دسته از کسانی که شعار ژاپن اسلامی را سر میدهند گفته شود که جامعهی مدنظرآنها در بند و استیلای غرب است وچنین جامعهای تنها شکل و صورت دیگری از حاکمیت غرب بر جهان میباشد.و با مدینهی فاضلهی اسلامی تغایر ذاتی دارد.
به امید حاکمیت مطلق حق بر تمام جهان.